جدول جو
جدول جو

معنی درون سوخته - جستجوی لغت در جدول جو

درون سوخته
(دَ تَ / تِ)
سوخته درون. آنکه دل او سوخته باشد. گرفتار اندوه و تاثر شدید. دلسوخته:
گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ / خَ مَ تَ / تِ)
آنکه خرمن او سوخته است. کنایه از مفلس و بیمایه. آنکه مایه بباد داده است. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
زآنکه هر بدبخت خرمن سوخته
می نخواهد شمع کس افروخته.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خَ مَتَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین، واقع در 15هزارگزی قزوین و چهارهزارگزی راه محمدآباد علم خانی. کوهستانی، معتدل. آب از چشمه و رود محلی. محصول آن غلات، بنشن، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و چوبداری. صنایع دستی قالی و جاجیم و جوراب بافی. راه آن مالرو و از محمدآباد علم خانی می توان ماشین برد. ساکنان از طایفۀ چگینی اند ولی تغییر مکان میکنند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ / دِ)
آنکه سرینش سوخته، کنایه از کسی که زیانی سخت دیده. آنکه کلاه به سرش رفته، شخصی که از نام و ننگ درگذشته باشد. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
در گلشن عشق بدقماریم
کون سوخته های روزگاریم.
غزالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
دشنامی است مرده را
لغت نامه دهخدا
(دَرْ رَ تَ / تِ)
دهی است از دهستان کوچمبو بخش داران شهرستان فریدن. واقع در 42هزارگزی شمال باختری داران و 9هزارگزی شمال راه شوسۀ ازنا به اصفهان. با 267 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
آنکه سرینش سوخته، کسی که زیانی سخت دیده آنکه کلاه بسرش رفته، آنکه از نام و تنگ در گذشته: در گلشن عشق بد قماریم کون سوخته های روزگاریم. (غزالی)
فرهنگ لغت هوشیار